یسنای گلمیسنای گلم، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

یســـــــــــــــــــــــنا تپش قلب مامان بابا

نامه های من

تغییرات

عزیز دل مایه چندوقتیه که جورایی ازنظرخودم باهوش ترشده وتامیخوایم غذابخوریم یه جوری نگاه میکنه که انگارازجیب اون داریم میخوریم منکه به جونم نمیزنه غذاخدایازودیسناگلی روبزرگ کن که بتونه همراه ماغذا بخوره .... ...
5 شهريور 1392

معرفی یسناگلی

سلان من مامان یسنا هستم .خیلی خوشحالم که یه وبلاگ دارم ومیتونم خاطرات دخترم رو ثبت کنم اینجوری هم دوستای زیادی پیدامیکنم .امامشخصات دخترم‌‌ الان۳ماه و۲۸روزشه وهنوز خیلی نینی هست تقریبا همه میگن شباهت به نرگس میده نرگس دختر عمه یسناس.یسنا تازه گردن گرفته ومیتونه باکمک من وباباش روی پاهاش خودشو نگه داره آخه خیلی پر دست وپاست وامونمون رو گرفته.میخوادحرف بزنه ولی نمیتونه جیق میزنه.تاباهاش حرف میزی میخنده انگار میدونه چی بهش میگی.راستی بگم ازایلیاوپوریاوسارا پسرعمه وپسردایی ودخترعموهای یسنا اگه بااینهاتنهاباشه سرش رواز تنش میکنن البته خیلی محربونن ولی کنجکاوآخه ۲سال واندی بیشتر سن ندارن. ...
23 مرداد 1392

۲۰مرداد۹۲واکسن ۴ماهگی

امروز همش استرس داشتم که مبادا مثل واکسن ۲ماهگیت اذیت شی باهزاردعاخلاصه رفتیم بامامان جونت وبابات .سرتو گرم کردم داشتی میخندیدی که یکدفعه واکسن روزد یه جیق زدی وتموم شد خداکنه تاآخرشب هم دردنداشته باشی ...
23 مرداد 1392

وقتی از خواببیدر میشی

وقتی ازخواب بیدارمیشی دلت میخوادیکی حرف بزنه فوری میچرخی ونگاه اطرافت میکنی منکه اینقدر خواب دارم از خواب بیدار میشم وباهات حرف میزنم وماسازت میدم اخ چقدر مزه میده  ...
23 مرداد 1392

بدون عنوان

اینم باباجون یسنا  تو وقتی میبینتت حتما باید موهاتوفرق بزنه وکلی هم باهات حرف میزنه وتوهم میخندی ...
19 مرداد 1392
1